اهم...
شب بخیر~
راستش اهل ماهنامه نوشتن و اینطور داستانا نیستم، ولی از اونجایی که مدتی نبودم و هیچ پستی نذاشتم... گفتم شاید موضوع بدی نباشه برای کامبک دادن (!)
اهم...
شب بخیر~
راستش اهل ماهنامه نوشتن و اینطور داستانا نیستم، ولی از اونجایی که مدتی نبودم و هیچ پستی نذاشتم... گفتم شاید موضوع بدی نباشه برای کامبک دادن (!)
خیانت کلاههای مختلفی بر سر میگذارد. مجبور نیستی مثل بروتوس* آن را به نمایش بگذاری، مجبور نیستی چیزی مرئی باقی بگذاری که از ستون فقرات بهترین رفیقت بیرون زده باشد و علاوه بر این میتوانی تا ساعتها آنجا بایستی و گوش تیز کنی بیآنکه صدای کلاغ به گوشت بخورد. نه، توطئهآمیزترین خیانتها زمانی صورت میگیرند که بگذاری جلیقهی نجات توی گنجهات آویزان بماند و در همان حین خودت را فریب دهی و بگویی احتمالا جلیقه برای کسی که غرق میشود، اندازه نیست. اینگونه است که به پایین میلغزیم و در حین لغزش، مشکلات دنیا را از چشم استعمارگری، امپریالیسم، سرمایهداری، اتحادیهها، مردان سفید احمق و آمریکا میبینیم. اما لازم نیست برای عامل مشکلات دنبال اسم باشیم. منفعت شخصی؛ ریشهی تنزل ما همین است و از اتاق هیئترئیسه یا اتاق جنگ شروع نمیشود. از خانه شروع میشود.
*Brutus سیاستمدار رومی (۴۲-۸۵ ق.م.) که در قتل ژولیوس سزار نقش مهمی داشت.
جزء از کل - استیو تولتز
Happy BirthDay to You
Happy BirthDay to You
Happy BirthDay Dear Tae Tae
Happy BirthDay to You!~
2020/12/30
Did you see the snow?
Like your eyes
Believe in Santa Claus?
Warm with you
I’ll bring a present
Every time this season comes around, like the tip of your nose
Fall in love
I’m just feeling
Stay by my side, I’ll sing this song as I match my footsteps to yours
‘You make me wanna be a better man’...
May I clear your slate and wipe your conscience
Lay it on another shelf
I'll be anything you ever ask
I'll take your memories upon myself
If you keep my thoughts and thieve my wisdom
I will find another shell
I don't ever want to be the selfish reason
You don't ever find yourself
هرروز صبح که از خواب بیدار میشم
بیشتر به اینکه چقدر از زندگیم نفرت دارم پی میبرم
احتمالا اثرات امتحاناته. جدی نگیرید.
+عکس پست اولین چیزی بود که امروز صبح دیدم و باعث لبخندم شد
هنوزم نگاش میکنم لبخند میزنم
شما هم بزنید :)
" یه شعر داشتیم تو کتاب ادبیات امسالمون
فقط مفهومش یادم مونده
تاکید داشت رو این موضوع که هر کسی به اصل خودش برمیگرده ... ینی در نهایت پرنده برمیگرده به آشیونه ش ...
تو پرنده ی همین آشیونه ای ... پرنده ی مدارا با کد و عکس و آدرس و پنل ... پرنده ی نویسنده ی رها ...
بلاگر قدیمی...خیلی قدیمی...
نمیتونی ازش فرار کنی نه؟؟
هر کسی و هر چیزی برمیگرده به جایی که بهش تعلق داره "
and she just said the truth untold ... ~
شب بخیر ...
اهم ... خب من چالش خیلی دوس دارم
مرسی که ازم دعوت شد :"
نوشتن راجب خودم توی جهان موازی، برام چیز خیلی جدیدی نیس
من حتی یه رمان از "مارگارت فراست" نوشتم ...
ولی خب، اون مال چند سال پیشه
کنجکاوم بدونم الان توی جهان موازی من چخبره !
" دستشو بالا آورد و لای موهای کوتاهش کشید. با لبخند دندون نمایی از آرایشگر تشکر کرد و بعد از پرداخت پول، اسکیت برد مشکی رنگشو برداشت و از آرایشگاه بیرون اومد. توی کوچه های خلوت، درحالی که دستاش توی جیب هودی سرمه ای رنگش بود اسکیت بازی میکرد. هندزفری رو توی گوشاش گذاشت و آهنگ One of One رو پلی کرد
لبخندی از آرامشش زد و توی تاریکی به کشیدن پاش روی آسفالت و حرکت دادن اسکیت ادامه داد. چشمش به یه دکه ی کوچیک افتاد و سمتش رفت. هوا سرد بود، ولی یه بستنی یخی بلوبری خرید و همونطور که بهش گاز میزد، بی اعتنا به لرزش دندوناش به اسکیت سواری ادامه داد
دیگه کم کم به خونه رسیده بود. بستنیشو تموم کرد، اسکیت رو یه گوشه گذاشت و از ایوون ورودی بالا رفت. بوی قهوه و چوب توی مشامش پیچید و لبخندی به خونه اش زد
- تادایما
جوابی نشنید. هودیشو سریع دراورد و خودشو به طبقه ی بالا رسوند. هدفون رو از گوشاش برداشت، نگاهی به ساعت روی دیوار کرد
- فکر کنم وقتشه ...
سراسیمه رفت و جلوی پیانو نشست. نگاهی به منظره ی برفی بیرون از پنجره انداخت، چشماشو یبار دیگه بست و با فکر به اینکه یه نفر ... فرسنگ ها دورتر ... داره به ملودیش گوش میده، انگشتاشو روی کلیدهای پیانو فشرد
زمزمه کرد ...
Lonely ... but not when you hold me ...
Your beauty weights on me ...
This feeling's too good ...
کیلومتر ها دورتر، یه نفر، درحالی که روی تخت دراز کشیده بود و هندزفریاش گوشاشو زخم میکردن، بازم به اون آهنگ گوش میداد
با تصور آشنایی، پشت پیانو، زیر برف زمستون
زمزمه کنان ادامه داد ...
Lovely ... I can't believe you love me ...
Your warm chest beats under me ...
This feeling's too good ... "
به دعوت دوست جدید و قشنگم، آرتمیسو
برگرفته از این پست زیبا
ایده ی جذابی بود واقعا. من که عاشقش شدم
با اجازه برم یکم کنجکاوی کنم (!) ببینم دیگه چه چالشایی دارن... :"
~ ~ ~
ظهرتون بخیر ...
خب بزارید رو راست باشم باهاتون
خیلی وقته که بلاگری نکردم و حقیقتش تقریبا یادم رفته چطور انجامش میدادم
انقدر تمام زندگیمو توی چت کردن و چنل و پست گذاشتن توی تل خلاصه کردم که خود "زندگی کردن" به نوعی از یادم رفته...
واسه همین نمیدونم اینکه بی هیچ حرف و کامنتی، یهو بری چندتا بلاگ رو دنبال کنی، کار درستی هست یا چی
خوشحال میشم حتی اگه درست هم نیست، به روم نیارین :"
چون میدونین؟ آدم دلیل زیادی برای دنبال کردن یه پیج یا چنل یا بلاگ نمیخواد
(هرچند که لفظ "دنبال کردن بلاگ" فقط توی سرور بیان صدق میکنه... باقی جاها ته تهش تبادل لینک داریم که تازه تا خودت سر نزنی به وب، نمیفهمی طرف پست گذاشته و خب این برای آدمای تنبلی مثل من اصلا آپشن جذابی نیست)
خب کجا بودم؟
آها ...
درسته. دلیل نمیخواد
همین که از محتویات اون بلاگ خوشت بیاد، بوم! کار تمومه
و خب من واقعا از محتویات
یا بهتر بگم "طرز نوشتار و قلم" چنل کلام فضا و لایت بلو خوشم اومد
و مهم نیس دارین چه فکری راجبم می کنین
این خودشیرینی نیس ... صرفا یه موضوع برای اولین پستم می خواستم و چی بهتر از این؟
در آینده ی نزدیک بلاگای دیگه ای رو دنبال میکنم و احتمالا راجبشون چند خط بگم
چون بنظرم کار قشنگی نیس که از چیزی یا کسی خوشت بیاد و بیانش نکنی
ما هیچوقت نمیدونیم کلماتمون چقدر میتونن دیگران رو خوشحال کنن یا حتی یه لبخند کوچیک به لباشون بیارن، نه؟
خب واسه شروع پر حرفیام... بزارین یکم درمورد این دوتا چنل حرف بزنم
Shall we?