سلام

خوابم میاد ...

1. بهترین شخصیتی که دارین چیه؟ چه چیزی شما رو خاص میکنه؟ چی توی درونتون باعث میشه که به خودتون افتخار کنین؟

 

حقیقتش، من خیلی چیزا دارم که بهش افتخار کنم

و از طرفی هیچی ندارم که بهش افتخار کنم!

( زندگی من سرشار از پارادوکسه. عادت می کنین ... )

خب ...

فکر میکنم چیزی توی شخصیتم که میتونم بهش افتخار کنم، قدرت بیخیال بودنمه

نه اینکه درمورد هرچیزی بیخیال باشم ... نه

یعنی میتونم با یه موضوع دردناک و سخت، خیلی زود کنار بیام و این توانایی ای نیست که هرکسی داشته باشه

از کجا میدونم؟

از اونجایی که خودمم یه زمانی نداشتمش ... و خیلی زود جلوی هر اتفاقی به زانو درمیومدم و گریه ها و احساسات افراطی داشتم

بدون اینکه راه حلی براشون پیدا کنم

ولی الان منطقی تر و باثبات تر شدم ...

تونستم خودم رو از جهنمی که اسم "زندگی" رو روش میذاشتم، نجات بدم. کاملا تنها

و خب این جای افتخار داره برام

 

و بعدیش، استعدادم توی تظاهر و دروغ گوییه ( درست شنیدید. من به این افتخار میکنم )

دلیل دارم براش ...

اونم اینه که اونقدر توی تظاهر کردن مهارت دارم، که ممکنه خودمم باورم بشه !

و این خودش به نوعی، برای سلامتی روحیه ام خیلی خوبه نه؟

هرچند عوارض مهلکی داره ... اما خب ... چاره ای جز به جون خریدنشون ندارم

چه عوارضی؟ وقتی شما نمیخواید که سوال های مداوم بقیه رو ... مثل "چرا گریه میکنی؟" "چرا انقدر پکری؟" "اتفاقی افتاده؟؟" بشنوی و بهشون جواب بدی، تظاهر به خوب بودن میکنی

کم کم گریه کردن یادت میره ... و یادت میره چقدر حالت بد بود؛ چون به بقیه دروغ گفتی و خودتم باورش کردی

و یه شب ... با یه جمله، با یه آهنگ، با کوچیکترین چیزی، همشون یادت میاد

و این بار حالت صدها برابر بدتر از اونموقعس، چون به خودت قبولوندی که حالت خوبه و به بد بودنت بی توجهی کردی

امیدوارم متوجه منظورم شده باشین ...

 

بعدیش، تخیل قوی !

جوری که اگه یه اتفاق خیلی ناگوار رو توی ذهنم تصور کنم ( مثلا، مرگ پدرم ... یبار تصورش کردم ... ) یهو میبینم قلبم بشدت درد میکنه و بغض سنگینی توی گلومه

تصوراتم رو مثل دروغ هام، باور میکنم و به همون اندازه ( بلکه بیشتر ) اطرافیانم رو هم تحت تاثیر قرار میدم

و خب این از نظرم یه نوع استعداد خاصه و اگه در راه خوب استفاده بشه، میشه بهش افتخار کرد !

 

فکر کنم چیزای دیگه هم باشه ...

ولی خوابم میاد

پس بسه.

 

+ چرا گفتم " از طرفی هیچی ندارم که بهش افتخار کنم " ؟

چون اگه یبار دیگه مجبورم کنین که این پست رو بخونم، به این پس میبرم که تمام اینا یه مشت چرت و پرت بیش نیست و حتی استعداد محسوب نمیشه

شاید شما هم همین فکرو می کنین، کسی چه میدونه؟

 

++ اگه یکم گنگ بودم، بخاطر خوابالو بودنمه. شرمنده :"

 

+++ تمام کسایی که پست رو خوندن: "خب مگه مجبوری وقتی خوابت میاد پست بزاری؟ :|"

جوابم به شما دوستان زیبام: "....."

بله. همین.

 

این پست رو اولین بار اینجا دیدم، ولی یادم نیست به دعوت آرتمیسو انجامش دادم یا استلا :" ببخشید

شبتون بخیر !~

 

بعدا نوشت: با عرض پوزش از بلو (کیدو) :"