ساخت کد فاو آیکون

۴۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

سی شب ژورنال - شب بیست و نهم

Could he BE more cute?! *با لحن چندلر توی فرندز*

شب بخیر~

  • ۱۸
  • CMs [ ۳۶ ]
    • Magi ˙·٠
    • پنجشنبه ۳۰ بهمن ۹۹

    سی شب ژورنال - شب بیست و هشتم

    شب بخیر~

  • ۱۵
  • CMs [ ۱۰ ]
    • Magi ˙·٠
    • چهارشنبه ۲۹ بهمن ۹۹

    HBD my Hope

    Happy BirthDay To You

    Happy BirthDay To You

    Happy BirthDay Dear Hobari

    Happy BirthDay To You!~

     

    2021/2/7

  • ۱۴
  • CMs [ ۱۹ ]
    • Magi ˙·٠
    • چهارشنبه ۲۹ بهمن ۹۹

    fcking mood -

    Yeah, I cut my hair, close the blinds

    Play Hallelujah like two dozen times

    And yesterday, I tried to pray

    But I didn't know what to say

     

    I'm too sad to cry, too high to get up

    Don't even try 'cause I'm scared to fuck up

    Don't like to talk, I just lay in my bed

    Don't even try to go out with my friends

    Lied to my doctor, she knew I was fakin'

    Gave me some pills, but I'm too scared to take 'em

    I try and I try, but I'm too sad to cry

    +this is just making me nuts... this damn world.

  • ۱۹
    • Magi ˙·٠
    • چهارشنبه ۲۹ بهمن ۹۹

    سی شب ژورنال - شب بیست و هفتم

    شب بخیر~

  • ۱۳
  • CMs [ ۱۳ ]
    • Magi ˙·٠
    • سه شنبه ۲۸ بهمن ۹۹

    اگه فراموشی بگیرم، چیکار میکنه؟

    + کارن؟

    - هوم؟

    + کوفت

    - خیلی خب... جانم؟

    + اگه من فراموشی بگیرم، تو چیکار میکنی؟

    - میمیرم

    + ودف... چرا همه همچین حرفی میزنن؟ مامان هم گفت دق میکنه

    - خب حقیقته!

    + خب نباید یه کاری کنین که به یاد بیارمتون؟؟ واسه چی باید بمیرین آخه...

    - فکرشو بکن، مهمترین فرد زندگیت، کسی که بیشترین وقتتو باهاش گذروندی و خیلی اوقات بهش فکر میکنی، فراموشی بگیره و دیگه تو رو نشناسه. خب آدم خیلی داغون میشه

    + فکر کنم ازین نظر بهش نگاه نکرده بودم...

    - نوبت توعه

    *مامانش صداش میکنه*

    - شانس :/

    + هاها~ بمون تو خماریش

    - بعدا که زنگ زدم باید بگیاااا

    + خیلی خب برو تا مامانت جفتمونو نکشته

     

    "چند روز بعد"

     

    - راستی تو هنوز جوابمو ندادیا

    + عه شت...

    - زودباش بینم

    + مامانت صدات نکرده؟

    - بگوووو

    + اوکی اوکی... خب، فکر کنم تا یه مدت طولانی، خیلی جدی افسردگی بگیرم. بعد هرروز بهت زنگ بزنم و بیام دم در خونتون، یا حتی از مامانت اجازه بگیرم بیارمت خونه‌ی خودمون نگهت دارم. اگرم هیچکدوم اینا نشد... دیگه نمیدونم چیکار کنم

    - جدی میگی اینارو؟

    + معلومه! تو سولمیتمی و قدیمی‌ترین دوستم. هیچوقت نبودنت رو تصور نکردم... حتی فکر اینکه یه روز تو چشمام نگاه کنی و منو نشناسی، آزاردهندس

    - *خنده های عجیب غریب*

    + باز شروع کرد :/ نخند بچ

    - ذوق کردم ولم کن D:

    + فا-ک یو خب... *وی نیز میخندد*

     

     

    شمام انجامش بدین :))

    از بهترین دوستتون بپرسین اگه فراموشی بگیرین چیکار میکنه...

    جوابای جالبی میشنوین~

    + خیلی یهویی و به پیشنهاد آیناز قشنگم، قرار شد چالش بشه =)

    پاشید پاشید انجامش بدید...

    هرکی که اینو میخونه دعوته~

  • ۲۳
  • CMs [ ۳۷ ]
    • Magi ˙·٠
    • سه شنبه ۲۸ بهمن ۹۹

    سی شب ژورنال - شب بیست و شیشم

    شب بخیر

  • ۱۰
  • CMs [ ۱۸ ]
    • Magi ˙·٠
    • دوشنبه ۲۷ بهمن ۹۹

    mood -

    Drink up one more time, and I'll make you mine

    Keep you apart, deep in my heart

    Separate from the rest, where I like you the best

    And keep the things you forgot

     

  • ۲۱
    • Magi ˙·٠
    • دوشنبه ۲۷ بهمن ۹۹

    سی شب ژورنال - شب بیست و پنجم

    شب بخیر~

  • ۱۴
  • CMs [ ۲۱ ]
    • Magi ˙·٠
    • يكشنبه ۲۶ بهمن ۹۹

    The Prince And The Mermaid

    سرشو روی سینه‌ی پسر گذاشت و از سرمای هوا توی خودش جمع شد.

    پسر که متوجه این موضوع شده بود، دختر رو بیشتر توی آغوشش فشرد.

    + اینجا چقدر... قشنگه. چرا قبلا نیومده بودیم؟

    پسر لبخندی از لحن شیرین دختر زد و کت مخمل مشکی رنگ رو روی شونه‌های ظریفش بالا کشید.

    - نمیدونم... فرصت نشد.

    + مهم اینه... الان اومدیم.

    گونشو به سینه‌ی پسر مالید و با آرامش زمزمه کرد. سکوت غیر منتظره‌ای بینشون جا خوش کرده بود. پسر یکی از پاهاش رو روی زمین فشار میداد تا تاب رو به حرکت دربیاره و دختر راحت‌تر بخوابه، اما اینطور نشد.

    دختر با اشتیاق سرشو بلند کرد و با نگاهی براق به پسر خیره موند.

    + بیا خواب پری دریایی و ضیافت شاهزاده‌ای که از اقیانوس دور مونده رو ببینیم... بنظرت اون چجوری مهمونی رو می پیچونه؟ تا خود ساحل میدوئه؟

    پسر تک خنده‌ای کرد و به یاد اون داستان قدیمی افتاد. موهای دختر رو نوازش‌وار پشت گوشش برد و بدن ظریفشو بیشتر به آغوش کشید تا جلوی سرمای شب رو بگیره، بعد زمزمه کنان افسانه رو از سر گرفت...

  • ۱۵
  • CMs [ ۱۱ ]
    • Magi ˙·٠
    • يكشنبه ۲۶ بهمن ۹۹
    You don't need to be Naked to be Sexy
    ~
    Here lies a Fucking Psychopath
    ~