ظهرتون بخیر~
اگر پای ثابت وبلاگ هستین که هیچ، افتخار میدید که میخونید :)
اگرم پای ثابت نیستین، لطفا حداقل + هارو بخونید
برام مهمه
با تشکر
MG ~
خب...
اولش یطوری صحبت کردم انگار قراره یه متن طولانی بنویسم. ولی خب چیز زیادی به ذهنم نمیرسه...
این چند روزی که نبودم اتفاقات زیادی افتاد. شایدم نه! فقط چندتا اتفاق انگشت شمار بود و بنظر من تعدادش زیاده... نمیدونم
فقط میدونم که هرکدومش تاثیر خودشو روی زندگیم گذاشته و میزاره :)
از بداش شروع میکنم... چون میخوام آخر پست خوب تموم شه!
اول اینکه، چندوقت پیش به یچیزی پی بردم... و اون چیز، تمام امیدم برای نجات پیدا کردن خونوادم رو ازبین برد
الان انقدر خستم که حتی اگه مادر پدرم طلاق بگیرن خوشحالم میشم... دیگه نمیخوام باهم باشن
و ازم نخواید بیشتر از این دو خط راجبش حرف بزنم. دوس ندارم راجبش مبالغهای بکنم. اتفاقیه که داره میفته. من و شما هم نمیتونیم کاری کنیم اتفاق نیفته پس چرا الکی خودمونو ناراحت کنیم و راجبش حرف بزنیم؟
خب اتفاق بد بعدی اینه که یکبار برای همیشه از یه دوست جدا شدم
من با جریان "فرصت دوباره" مخالف نیستم، ولی خب باید بدونین به کی دارین یه فرصت دوباره میدین :) شاید نباید بدین!
من دادم... به واسطهی جایگاهی که اون آدم توی زندگیم و گذشتم داشت و فکر کردم از اون فرصت خوب استفاده میکنه
اما انگار کار اشتباهی بود
خب اتفاقای بد تا همینجا بسه
خیلیم تحفه نیستن که بیشتر از این بهشون بپردازیم =)
اتفاقای خوب؟
خب اول از همه میگم بازگشت تبلت... چون سه ماه آزگار (؟) انتظارش رو کشیدم :"
بلاخره بهم دادنش و الان خیلی حس بهتری دارم... میتونم اسکای بازی کنم :) و این واقعا آرامش دهندهترین چیز درحال حاضره!
مزیت بعدیشم این بود که بلاخره برگشتم پیش دوستام و بماند که چه فحشهای گوارایی نوش جان کردم :"
ولی عیبی نداره. به قول آیسان بعضی فحشا نشونهی علاقس =) پس هرچند عجیب، ولی خوشحال شدم از رفتار خشنشون (واسه همین بود انتظار داشتم شمام فوش بارونم کنین، ولی همتون زیادی فرشته این :" )
اتفاق خوب بعدی؟
برگشتن اینجا!
و خوندن کامنتاتون :) واقعا... واقعا از ته قلبم خوشحال شدم. حس اینکه کسی منتظرت باشه واقعا خیلی نابه و حقیقتا چون هنوز زیاد بینتون جا نیفتادم، فکر نمیکردم انقدر کامنت خوشحال کننده ببینم!
میدونستم میبینما... ولی نه در این حد =)
اگه دلتون شکست، نگران شدین، یا مثل آچنگ صورت قشنگتون خیس شد... واقعا شرمندم. همونقدر که خوشحالم کردین، همونقدر شرمندم و معذرت میخوام
و اصرار نکنید! من خودمو نمیبخشم بابت اشکای آچنگ و نگرانی بقیه... و سعی میکنم جبران کنم :)
تازهههه
یه هدیهی خیلی خوشگلم گرفتم T~T وای عاشقشم... خیلی قشنگه
خیلی زیاد قشنگه :)
و از اونجایی که برام خصوصی فرستادش بهتون نشونش نمیدم~ مال خودمه~ هاه~
آقا دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه حقیقتا
دوتا اتفاق بد، دوتا اتفاق خوب
بسه دیگه :"
+ از همین تریبون به همگی اعلام میکنم، قول میدم که تا جایی که میشه بیخبر نرم :) پینکیس پرامیس + قول مردونه!
+ 94 تایی شدم... گاد =" نمیدونم واسه جشن صدتایی شدن (که فکر کنم مرسومه توی بیان...) باید چیکار کنم. صندلی داغ خوبه؟ (حالا اگه ایشالا صدتایی شدم :') )
+ از اونجایی که تبلت برگشته، بنده دوباره تلگرام دارم! آیدیمم @KimMagi فقط بیزحمت اگه پیام دادین خودتونو یا وبتون رو معرفی کنین. منو وارد بازی کثیف "حدس بزن من کیام" نکنید لطفا! :"
+ 54 تا وبلاگ رو باید سر میزدم... و سر زدم! همشونم کامنت دادم! برام دست بزنید :"
و اینکه... مهمترین موضوع که اول اول پست ازتون خواستم بهش توجه کنید... اینه که من مدت نسبتا زیادی نبودم، پس حتما کلی اتفاق افتاده که ازشون خبر ندارم
میخوام خواهش کنم هرکس اینو میخونه، بیاد و برام از خودش بگه :) از هرچیزی که میخواد! اتفاقاتی که براش افتاده، لینک پستایی که دلش میخواد بخونم، آهنگای جدیدی که گوش میده... هرچیزی! دوس دارم بدونم وقتی نبودم چخبر بوده
اجباری درکار نیس، ولی خب خوشحالم میکنید =)