سوالای سخت میپرسه این ایزو چان :'|
چیز زیادی به ذهنم نمیرسه...
1. با دوری از اکیپم راحتتر کنار میام.
2. به احمد و مامان نزدیکتر شدم در حدی که حتی اونا هم دردودلشون رو پیشم میارن.
3. دارم با عوض شدن اتاقم و دوباره هم اتاقی شدن با زینب کنار میام :"|
4. اعتیادم به تلگرام و تبلت خیلی کمتر شده ( اجباری :/ )
5. با دوری آدما بیشتر کنار میام و سعی میکنم بیهوده دلتنگ نشم.
6. از نظر جسمی یکمی سالمترم شاید... ( جز گردنم که حماسه آفرید اینبار :| )
فک کنم همینا..؟
..I'm terrible at this
اینم آهنگ :)
امیدوارم همونقدر که به من آرامش میده به شما هم بده.
نمیدونم بیان چشه که آهنگ رو نمیاره، پس "کلیلک" :|
+ رفتم دکتر... گفت گرفتگی عضلهس
سه تا آمپول زدم :"| مگیتون آبکش شد
یه مشت قرص هم داد که ایشالا اگه مصرف کنم بهتر میشم... *وقتی همین الانشم خواب مونده و یادش رفته قرصشو بخوره*
+ ببخشید چنلاتون سر نزدم... دقیقا بعد کلاسام رفتم دکتر و بعدشم مجبورم کردن یکم بخوابم ک آمپول اثر کنه (ربطی داره؟ :| ) پس وقت نشد سر بزنم... فردا میام :"
+ هق... شب بخیر~