ساخت کد فاو آیکون

mood -

May I clear your slate and wipe your conscience
Lay it on another shelf
I'll be anything you ever ask
I'll take your memories upon myself
If you keep my thoughts and thieve my wisdom
I will find another shell
I don't ever want to be the selfish reason
You don't ever find yourself

 

  • ۱۳
    • Magi ˙·٠
    • پنجشنبه ۴ دی ۹۹

    Morning stuff

    هرروز صبح که از خواب بیدار میشم

    بیشتر به اینکه چقدر از زندگیم نفرت دارم پی میبرم

    احتمالا اثرات امتحاناته. جدی نگیرید.

     

    +عکس پست اولین چیزی بود که امروز صبح دیدم و باعث لبخندم شد

    هنوزم نگاش میکنم لبخند میزنم

    شما هم بزنید :)

  • ۱۳
  • CMs [ ۶ ]
    • Magi ˙·٠
    • چهارشنبه ۳ دی ۹۹

    راست تر از راست

    " یه شعر داشتیم تو کتاب ادبیات امسالمون

    فقط مفهومش یادم مونده

    تاکید داشت رو این موضوع که هر کسی به اصل خودش برمیگرده ... ینی در نهایت پرنده برمیگرده به آشیونه ش ...

    تو پرنده ی همین آشیونه ای ... پرنده ی مدارا با کد و عکس و آدرس و پنل ... پرنده ی نویسنده ی رها ...

    بلاگر قدیمی...خیلی قدیمی...

    نمیتونی ازش فرار کنی نه؟؟

    هر کسی و هر چیزی برمیگرده به جایی که بهش تعلق داره "

     

    and she just said the truth untold ... ~

  • ۱۲
    • Magi ˙·٠
    • سه شنبه ۲ دی ۹۹

    دنیای روبرو

    شب بخیر ...

    اهم ... خب من چالش خیلی دوس دارم

    مرسی که ازم دعوت شد :"

     

    نوشتن راجب خودم توی جهان موازی، برام چیز خیلی جدیدی نیس

    من حتی یه رمان از "مارگارت فراست" نوشتم ...

    ولی خب، اون مال چند سال پیشه

    کنجکاوم بدونم الان توی جهان موازی من چخبره !

     

    " دستشو بالا آورد و لای موهای کوتاهش کشید. با لبخند دندون نمایی از آرایشگر تشکر کرد و بعد از پرداخت پول، اسکیت برد مشکی رنگشو برداشت و از آرایشگاه بیرون اومد. توی کوچه های خلوت، درحالی که دستاش توی جیب هودی سرمه ای رنگش بود اسکیت بازی میکرد. هندزفری رو توی گوشاش گذاشت و آهنگ One of One رو پلی کرد

    لبخندی از آرامشش زد و توی تاریکی به کشیدن پاش روی آسفالت و حرکت دادن اسکیت ادامه داد. چشمش به یه دکه ی کوچیک افتاد و سمتش رفت. هوا سرد بود، ولی یه بستنی یخی بلوبری خرید و همونطور که بهش گاز میزد، بی اعتنا به لرزش دندوناش به اسکیت سواری ادامه داد

    دیگه کم کم به خونه رسیده بود. بستنیشو تموم کرد، اسکیت رو یه گوشه گذاشت و از ایوون ورودی بالا رفت. بوی قهوه و چوب توی مشامش پیچید و لبخندی به خونه اش زد

    - تادایما

    جوابی نشنید. هودیشو سریع دراورد و خودشو به طبقه ی بالا رسوند. هدفون رو از گوشاش برداشت، نگاهی به ساعت روی دیوار کرد

    - فکر کنم وقتشه ...

    سراسیمه رفت و جلوی پیانو نشست. نگاهی به منظره ی برفی بیرون از پنجره انداخت، چشماشو یبار دیگه بست و با فکر به اینکه یه نفر ... فرسنگ ها دورتر ... داره به ملودیش گوش میده، انگشتاشو روی کلیدهای پیانو فشرد

    زمزمه کرد ...

    Lonely ... but not when you hold me ...

    Your beauty weights on me ...

    This feeling's too good ...

     

    کیلومتر ها دورتر، یه نفر، درحالی که روی تخت دراز کشیده بود و هندزفریاش گوشاشو زخم میکردن، بازم به اون آهنگ گوش میداد

    با تصور آشنایی، پشت پیانو، زیر برف زمستون

    زمزمه کنان ادامه داد ...

    Lovely ... I can't believe you love me ...

    Your warm chest beats under me ...

    This feeling's too good ... "

     

    به دعوت دوست جدید و قشنگم، آرتمیسو

    برگرفته از این پست زیبا

    ایده ی جذابی بود واقعا. من که عاشقش شدم

    با اجازه برم یکم کنجکاوی کنم (!) ببینم دیگه چه چالشایی دارن... :"

    ~ ~ ~

  • ۱۰
  • CMs [ ۲ ]
    • Magi ˙·٠
    • دوشنبه ۱ دی ۹۹

    First meeting

    ظهرتون بخیر ...

    خب بزارید رو راست باشم باهاتون

    خیلی وقته که بلاگری نکردم و حقیقتش تقریبا یادم رفته چطور انجامش میدادم

    انقدر تمام زندگیمو توی چت کردن و چنل و پست گذاشتن توی تل خلاصه کردم که خود "زندگی کردن" به نوعی از یادم رفته...

    واسه همین نمیدونم اینکه بی هیچ حرف و کامنتی، یهو بری چندتا بلاگ رو دنبال کنی، کار درستی هست یا چی

    خوشحال میشم حتی اگه درست هم نیست، به روم نیارین :"

    چون میدونین؟ آدم دلیل زیادی برای دنبال کردن یه پیج یا چنل یا بلاگ نمیخواد

    (هرچند که لفظ "دنبال کردن بلاگ" فقط توی سرور بیان صدق میکنه... باقی جاها ته تهش تبادل لینک داریم که تازه تا خودت سر نزنی به وب، نمیفهمی طرف پست گذاشته و خب این برای آدمای تنبلی مثل من اصلا آپشن جذابی نیست)

    خب کجا بودم؟

    آها ...

    درسته. دلیل نمیخواد

    همین که از محتویات اون بلاگ خوشت بیاد، بوم! کار تمومه

    و خب من واقعا از محتویات

    یا بهتر بگم "طرز نوشتار و قلم" چنل کلام فضا و لایت بلو خوشم اومد

    و مهم نیس دارین چه فکری راجبم می کنین

    این خودشیرینی نیس ... صرفا یه موضوع برای اولین پستم می خواستم و چی بهتر از این؟

    در آینده ی نزدیک بلاگای دیگه ای رو دنبال میکنم و احتمالا راجبشون چند خط بگم

    چون بنظرم کار قشنگی نیس که از چیزی یا کسی خوشت بیاد و بیانش نکنی

    ما هیچوقت نمیدونیم کلماتمون چقدر میتونن دیگران رو خوشحال کنن یا حتی یه لبخند کوچیک به لباشون بیارن، نه؟

    خب واسه شروع پر حرفیام... بزارین یکم درمورد این دوتا چنل حرف بزنم

    Shall we?

     

  • ۱۲
  • CMs [ ۸ ]
    • Magi ˙·٠
    • دوشنبه ۱ دی ۹۹

    ?...why so fast

    شاید مدتها دور شدم از بلاگ و بلاگری

    شاید اینطور بنظر میومد که دیگه برام مهم نیس

    شاید فکر کردین همه چیو فراموش کردم

    ولی لنتیا...

    میهن بلاگ داروندار من بود !

    همه چیز از اون شروع شد...

    همه چیز با اون شکل گرفت...

    چطور می تونین توی چشمام نگاه کنین و بگین:

    "دیگه میهن بلاگی وجود نداره" ؟!

    چرا بغض کردم...

  • ۱۰
  • CMs [ ۶ ]
    • Magi ˙·٠
    • دوشنبه ۱ دی ۹۹
    You don't need to be Naked to be Sexy
    ~
    Here lies a Fucking Psychopath
    ~