یک جای دنج برای فکر کردن پیدا کرده‌ام؛ فضای سرد و تاریک کلیساهای جامع پاریس. البته باورمندان که به اندازه‌ی وطن‌پرستان سبک مغز هستند سر حرف را باز می‌کنند اما وقتی طرف صحبتشان خدا باشد، حرف‌هایشان هم بی‌صدا می‌شود. چه ابلهانه است که فکر می‌کنیم خدا تنها زمانی صدای افکارمان را می‌شنود که مستقیما درباره‌ی آنها با او حرف میزنیم و نه زمانی که مشغول اندیشیدن به افکار حقیر و کثیف خودمان در دسیسه‌چینی های روزمره‌مان هستیم؛ مثل وقتی که می‌گوییم امیدوارم فرد* زودتر بمیرد تا اتاق کارش نصیب من شود؛ چون اتاق او از اتاق من خیلی بهتر است. معنای ایمان همان برداشتی است که از خالق داریم و تصور می‌کنیم تا وقتی از او نخواهیم، به زمزمه‌های ذهن ما گوش نمی‌کند.

 

*Fred

جزء از کل - استیو تولتز