- بیاید باهم تو حس خوب این عکس غرق شیم:) -
شب بخیر~
۳. آخرین تعریفی که ازتون شده چی بود؟چیکار کرده بودین؟کی ازتون تعریف کرد؟شایدم این خودتون بودین که از خودتون تعریف کردین،شاید این خودتون بودین که بخاطر موفقیتی که بدست آوردین از خودتون تعریف کردین.مهم نیس!بنویسین.
اممم... نمیدونم میتونم اسم این رو یه تعریف بزارم یا نه، ولی امروز که دوباره با مامان راجب اتفاق اخیر حرف زدم بهم این جمله رو گفت: "تو خیلی قویای، ولی در عین حال بشدت عاطفی. یعنی دوتا نقطهی کاملا متفاوت" (پارادوکس همیشگی...)
راجب اینکه من چطور وقتی روابط تموم میشن باهاش کنار میام و میتونم خیلی چیزا رو تحمل کنم، حرف زدیم
و خب...
بنظرم حرفش درسته. حداقل آدمی که میخواستم شدم و میتونم از یسری چیزا بگذرم که به نفع دوطرف باشه
و یکی دیگه هم اینکه... امروز دوست مامانم در غیاب من به مامانم گفت "دخترت بزرگ شدهها!"
واسه این میگفت که من به مامان زنگ زده بودم و دعواش میکردم که چرا برای کمرش نرفته دکتر. اونم که مکالممون رو شنیده بود، اینو گفت
بنظرم هنوز خیلیا باورشون نشده من ۱۷ سالمه! واسه همین وقتی همچین کارایی رو ازم میبینن یا میشنون، تعجب میکنن
دوس دارم~
پ.ن: این کامپیوتر تا منو نزاره توی تابوت، درست نمیشه :) پیرم کرد به مولا
پ.ن۲: امروز با مامان کلی بیرون چرخیدیم. حس میکنم جدیدا خیلی باهم حرف میزنیم و دردودل میکنیم. این نزدیکی رو دوس دارم